امروز در جهان فاقد معنویت و دین داری به ویژه در غرب که از نظر مادی تامین شده هستند، جوانان دنبال چیزهایی هستند که آنان را سیراب کند و چه بهتر از این که در دنیایی گام بردارند که در ناشناختههای کامل قرار دارد و هر از گاهی از اخبار شگفت آن به گوش میرسد.
البته شکی نیست که بسیاری از آنان با شکست تلخی مواجه میشوند،به گونهای که از هر گونه دین و معنویت برای همیشه خدا حافظی میکنند و به همان دنیای بزرگترها بازمیگردند که در آن عیاشی و مادیگرایی و هوسهای زودگذر جنسی است. نویسنده در این مطلب راه رسیدن به عرفان حقیقی و دستیابی به کشف و شهود را تبیین کرده است.
مواردی که بر خلاف حقیقت تجربی دیده شده به اندازهای است که کسی نمیتواند آن را جزو موهومات و خیالات بر شمارد و به انکار واقعیت وجودی آن بپردازد.
اینگونه است که تردید جدی درباره اینکه تمام حقیقت همان واقعیتی است که به وسیله روش تجربی و آزمایشگاهی به دست میآید، پدید آمده است. بر اساس آموزههای قرآن، علومی که حقایق هستی را شناسایی و تبیین میکند، تنها در دانش تجربی خلاصه نمیشود، بلکه افزون بر واقعیتهای خارجی که از طریق حواس و ابزارهای پیشرفته مرتبط با آن کشف شده و میشود، واقعیتهای دیگری هست که انسان از آن آگاهی دارد و نمیتواند منکر آن شود.
شگفت اینکه علوم تجربی وابسته به چیزی به نام عقل است؛ چرا که اگر عقل آدمی نباشد، ما حتی علوم تجربی نداشتیم و مانند حیوانات زندگی مشخصی داشتیم که با هیچ تغییر یا کمترین تغییری همراه بود و تمدن بشری یا فرهنگ انسانی وجود نداشت. زنبور عسل به عنوان نمونه در طول چندین هزار سال یا حتی میلیون سال، همین خانههای شش ضلعی را برای کندوی خود میسازد و هیچ تغییری در آن نداده است.
هیچ تجربه جدیدی نیندوخته و یا کمترین تجربهای اندوخته و به نسلهای بعد به عنوان دانش منتقل کرده است. شاید نظام مهندسی بدن آن، هر از گاهی با توجه به تغییرات بیرونی، کمی تغییر یابد و رفتار جدیدی را در پیش گیرد، ولی این تغییرات چنان نیست که بتوان از آن به دانش یاد کرد.
اما انسانها در طول تاریخ کمتر از میلیونی خود چنین تمدن و فرهنگ بزرگ و شگفتی را آفریده و پدید آورده اند؛ زیرا عقل انسانی به تحلیل دادههایی میپردازد که از طریق حواس کسب میکند. عقل از این ظرفیت و استعداد برخوردار است که جزئیات شخصی را به کلیات تبدیل کند.
به اینکه میان مشترکات چند چیز به ارزیابی مینشیند و مثلا از اشخاصی چون حسن و محسن و علی، عنوان انسان را استخراج میکند و وقتی آن را با چند چیز دیگر میسنجد و افتراقات آنها را به دست میآورد، ضمن حفظ اشتراکات، به افتراقات توجه میکند و انواع دیگری را شناسایی میکند و سپس با توجه به مشترکات همه اینها، به کلی جنس میرسد و میگوید که جنس حیوان از جنس گیاه متمایز است؛ چنانکه در میان جنس حیوان میان انواع گوناگون آن تفاوتها و تمایزاتی وجود دارد.
این دانشهایی که انسان از جزئیات و قضایای شخصی به دست آورد، به کمک عقل استنباط میشود و اگر عقل به این درجه از رشد و بلوغ نرسیده بود چنین دانشی برای انسان نبود.
این عقل انسانی است که به تجربیات شخصی معنا و مفهومی دیگر میبخشد و آن را تبدیل به دانش میکند تا امکان بهرهبرداری از آن در چارچوب نظریهها و قوانین نظری فراهم آید. وقتی انسان چند بار جاذبه را تجربه کرد به قانون جاذبه از طریق عقل پی برده و بر اساس آن میکوشد زندگی خود را بهبود دهد.
کشف قوانین حاکم بر طبیعت از طریق تجربه حسی و قضایای شخصی و سپس تحلیل آن دادههای حسی در عقل موجب شده تا دانشهایی چون علم فیزیک و شیمی و مانند آن پدید آید و انسان بتواند با تسلط بر طبیعت و تسخیر آن زندگی خود را بهبود بخشد و فرهنگ و تمدن بشری را شکل دهد.
البته انسانها گامهای بلندتری را از طریق عقل برداشتند؛ چرا که اگر علوم تجربی جزو علوم برزخی هستند که یک پا در طبیعت و حس و پایی دیگر در عقل دارد، علوم پایهای نیز شکل گرفته است که تنها منشا انتزاع آن، خارج مادی است ولی به یک معنا باید آن را علوم تجریدی و غیر مادی دانست.
این علوم تجریدی همان علوم منطق، فلسفه و ریاضیات و هندسه است که ما به ازای خارجی به یک معنا ندارد هر چند که منشا انتزاع آن خارج است. اینها علوم حقیقی هستند که ریشه در عقل دارند.
از این روست که این دانش را به قلب نسبت میدهند و خاستگاه آن را قلب میدانند. کشف ناشناختههای غیرمادی و بیرون از فضای طبیعت دنیا و ورود به عالم باطن و ملکوت، با قلب امکانپذیر است.
از این رو لازم است به تصفیه قلب اهتمام ورزید. قلب که در اصطلاح عرفان و شریعت به روح یا نفس انسانی گفته میشود به طور فطری به گونهای است که حقایق ملکوتی را درک و به سمت و سوی آن به عنوان حقیقت گرایش دارد و آن را کمال خود میداند. از این رو خداوند در آیاتی از جمله آیات ۷ و ۱۰ سوره شمس از آفرینش نیکو و تمام قلب انسانی و درک طبیعی حقایق سخن گفته و میفرماید که قلب آدمی خوب و بد و تقوا و فجور را میشناسد.
خداوند در آیه ۲۰۱ سوره اعراف میفرماید که انسانی که تقوا پیشه میکند وقتی با هجوم طواف کنندگان شیطانی مواجه میشود، به سرعت از آن آگاه میشود و چشم دلش باز میشود و بد و خوب را تشخیص میدهد؛ چراکه تقوا سپر انسان در برابر نفوذ شیاطینی است که در پیرامون آدمی در حال گردش هستند تا راه نفوذی بیابند.
پس وقتی انسان خطایی کرد و به خواسته نفسش پاسخ مثبتی داد، آنان راه نفوذ مییابند تا با مس کردن و ارزیابی وضعیت، از دیوار محکم و استوار تقوای انسانی نفوذ کنند و به درون دل وارد شوند.
در چنین شرایطی تقوا مانند یک دستگاه و نرمافزار پیشرفته، سیگنالهایی را ارسال میکند که شیاطین به دیوار بیرونی نزدیک شده و آن را مس کرده و درحال ارزیابی هستند. اینجاست که دل بیدار میشود و با بصیرتی که از خداوند دریافت کرده مسیر درست و حق را تشخیص میدهد و در مسیر کمال قرار میگیرد.
بنابراین، وظیفه هر انسانی نخست آن است که قلب را در مسیر سلامتی که خداوند برای او مشخص کرده نگه دارد. در حقیقت تقوا به معنای نگه داشتن قلب در مسیر کمال الهی، گام نخست هر انسانی برای کشف و شهود است.
از این رو در آیات قرآن از اعمال عبادی خاص به ویژه نماز و زکات، روزه و حج به معنای تقوا و موجبات آن یاد شده است(بقره، آیات ۲ و ۲۱۳ و ۱۸۳؛ حج، آیه ۳۷) چراکه در مراتب بالاتر و شرایط سختتر باید آمادگی بیشتری فراهم آید که از طریق تقوای عملی حادث خواهد شد.
در گامهای نخست تقوا، محافظت و صیانت از طهارت قلب تنها با ترک محرمات و سپس با ترک مکروهات شدنی بود ولی وقتی دشمن احساس کند که قلب مؤمنی در حالت تصیفه باقی مانده است با طواف و گردش مدام میخواهد تا راه نفوذی بیابد و اینجاست که لازم است که قلب به دیوارهای استوارتری از پولاد واجبات و مستحبات مجهز شود تا راه نفوذ دشمن شیطانی بسته بماند.
در این شرایط دریچههای قلب، نورانیتر و گشادهتر خواهد بود و تصویر کاملتر و گویاتری از حقایق هستی بر قلب او میتابد و کشف و شهود صورت میگیرد.
انتهای خبر/