زندگی نامه شهید «محمدرضا یوسفی» از آمل
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»، شهید «محمدرضا یوسفی» در هفتم مهر سال ۱۳۴۳ هجری شمسی در آمل بدنیا آمد.ایشان پدرش ابراهیم و مادرش سیده زینب قریشی نام داشت. در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، محمدرضا یوسفی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع متوسطه به پایان رساند . ایشان فردی با ایمان و خوش رفتار بودند و به خانواده خود بسیار علاقمند بودند و به آنها احترام می گذاشت .
با عضویت سرباز ارتش در لشگر ۱۰ سید الشهدا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در دوازدهم شهریور ۱۳۶۴هجری شمسی، جراحات ناشی از درگیری با منافقین در سقز کردستان شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در مسجد جامع روستای کته پشت علیا آمل به خاک سپرده شد.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
وصیتنامه شهید «محمدرضا یوسفی» از آمل
و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون
کسانى که در راه خدا کشته مى شوند مرده مپندارید بلکه آنها زنده اند و در نزد پروردگار خود روزى مى خورند.
اینجانب محمد رضا یوسفى فرزند ابراهیم به شماره شناسنامه۴۴۰۳۱۳۴۳/۵ صادره از آمل ساکن کته پشت علیا از روستاهاى آمل با میل و رغبت خویش و با درک کمّ و کیف قضیه راهم را که همانا جهاد در راه خداست انتخاب نمودم و در این راه خواهم ایستاد. هرگاه به درجه شهادت نایل آمدم و جنازه ام پیدا شد مرا به زادگاهم برده با ملاقات همه یاران و بستگان در وطنم دفن کنید، زیرا حب الوطن من الایمانو اگر مفقود شدم یا به کلى سوختم، شیون نکنید. صبر انقلابى تان را حفظ کنید، زیرا انقلاب دشمن دارد. نگذارید آنان خوشحال شوند و به شماها پوزخند بزنند که چرا به جبهه فرستادید تا کشته شوند. چون همه ما امانت خدائیم و باید به او ملحق شویم.
انالله و انا الیه راجعون. دو راه بیشتر نیست راه حق و راه باطل. کاشف راه حق پیغمبران و انبیاء الهى بودند. در این زمان نایب برحق شان امام خمینى است هرکسى خط خمینى را نپذیرفت راه شیطان را رفته و آن طریق جز ضلالت و گمراهى بیش نیست. بنابراین راهى که من انتخاب کردم با آگاهى بود، به اجبار و تحمیلى نبود. خیلى هم خرسندم.
چند کلمه به پدر و مادرم و برادران عزیزم. برایم خیلى زحمت کشیدید جا داشت جبران کنم. اگر سالم برگشتم مطیع و فرمانبردارم والاّ با خونم براىتان عزت و سربلندى مى آفرینم. در اجتماع به خاطر چند حلب روغن و سیمان خداى ناکرده خود را ارزان نفروشید. زیرا مردم جامعه بر روى شماها حساب مى کنند. صبور باشید و انقلابى چون بعد از شهادتم مسئولیت سنگینى به عهده شماست. پس هرگاه مراسمى برایم برگزار مى نمائید بیشتر جنبه معنوى را درنظر بگیرید نه مادى. آن هم به یاد همه شهدا خصوصاً سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین(ع) که به حق شهید تاریخ ایشانند نه ماها. در خاتمه از همه فامیلها به ویژه پدر و مادرم حلالیت مىطلبم. والسلام