در سایه‌سار بانوی دو عالم
در سایه‌سار بانوی دو عالم
سوم آذر ۱۴۰۴، روز وصال است. روزی که مادران چشم‌انتظار مازنی، پس از دهه‌ها فراق، میزبان پیکرهای مطهری شدند که نام در گمنامی برگزیدند تا امروز، نام‌دار دل‌ها باشند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»، به نقل از بلاغ؛ سید علی آملی| در هیاهوی روزمرگی، گاهی صدای مهربانی از دل تاریخ به گوش می‌رسد؛ صدای پای کاروانی از ده عاشق گمنام که بی‌صدا به دیار سبز مازندران آمده‌اند تا یادآور شوند که هنوز هم هستند دلباختگانی که جان بر کف، قدم در راه عشق نهاده‌اند. این گنج‌های پنهان ملت، در روزهایی که یاد غم‌های فاطمی بر دل‌ها سنگینی می‌کند، به میان مردم خود بازمی‌گردند. آن‌ها که خود، وارثان راستین مکتب فاطمی‌اند، امروز در قاموس پیکرهای بی‌نامشان، درس ایستادگی و استقامت می‌دهند.

تصویر را ببینید؛ از دل خاک‌های جبهه‌های نبرد برمی‌خیزند، گمنام، اما با قامتی استوار که گویی تاریخ را به تماشا نشسته‌اند. نخستین ایستگاه، مساجد شهرها و روستاهای مازندران است. همانجا که اذان، ندای توحید را بر بادهای دریای کاسپین می‌آمیزد. پیکرهای مطهرشان را بر دوش می‌گیرند و در میان انبوه مردمی که دست بر سینه، احترام می‌گذارند، عبور می‌دهند. گویی این پیکرها، تنها ده شهید نیستند؛ گویی تمامی شهدای این خطه، در این پیکرها حاضر شده‌اند و هر کس که بر آنان نظر می‌اندازد، گمشده‌ای را در چهره‌شان می‌جوید.

سپس نوبت به دانشگاه‌های مازندران می‌رسد؛ جایگاه خردورزی و دانایی. در میان دانشجویانی که آینده‌سازان این مرزوبوم‌اند، تابوت این شهدای گمنام، پیام دیگری دارد. آنان که خود، دانش‌آموخته‌ترین دانشگاه‌ها، یعنی دانشگاه عشق و ایثار بودند، امروز به دانشجویان یادآور می‌شوند که علم، زمانی ارزشمند است که در مسیر انسانیت و دفاع از ارزش‌ها به کار آید. حضورشان در دانشگاه، پلی می‌زند بین نسل‌ها؛ بین دیروزی‌های حماسه‌ساز و امروزی‌های آرمان‌خواه.

و بعد، مدارس؛ جایی که قلب‌های پاک کودکان و نوجوانان مازنی، آماده‌ترین زمینه برای دریافت معارف الهی است. دانش‌آموزان با چشمانی کنجکاو و دلی پراز شوق، به استقبال این مهمانان ناشناس می‌روند. برای آنان، این شهدای گمنام، قهرمانانی افسانه‌ای نیستند که در کتاب‌ها خوانده باشند؛ آنان حضوری ملموس و واقعی دارند. این دیدار، بذری از عشق و شهادت در جان‌های کوچکشان می‌افشاند تا فردایی که خود، نگهبانان این میراث پاک باشند.

در بازار و کوی و برزنِ شهرهای مازندران، میان اقشار مختلف مردم، از بازاری متدین تا کارگر زحمتکش، این پیکرهای پاک، نماد وحدت و همدلی می‌شوند. همه، ساعاتی از کار و زندگی می‌ایستند و با حضور در این تشییع معنوی، پیمان خود را با راه شهدا تجدید می‌کنند. این حرکت، تنها یک مراسم رسمی نیست؛ یک جریان زنده و پویای مردمی است که هر بار، حیات تازه‌ای به کالبد جامعه می‌دمد.

و در این میان، دلنوشتهٔ ما به سوی تو می‌رود، ای مادر چشم‌انتظار مازنی! ای که سال‌هاست چشمانت به در  دوخته شده تا شاید قدم‌های سبک فرزندت را بر پله‌های خانه بشنوی. بدان که این ده شهید گمنام، فرزندان تو نیز هستند. آنان که امروز از مسجدی به مسجدی، از دانشگاهی به دانشگاهی و از مدرسه‌ای به مدرسه‌ای در حرکت‌اند، پیام‌آوران آرامش برای دل‌های بی‌قرار شما هستند. هر پیکر گمنامی که بر دوش مردم حرکت می‌کند، گویی فرزند توست که با عزت و احترام، در میان قوم و خویش‌های معنوی‌اش گردانده می‌شود تا در سوم آذر، در آغوش خاک این دیار آرام گیرد.

ای مادر! در این ایام فاطمیه، که یاد مادری تنها و سبطانی غریب، زنده می‌شود، تو تنها نیستی. فاطمه‌زهرا(س) در کنار توست و این شهدا، فرزندان او نیز هستند. این تشییع‌های پرشور و احترام‌های بی‌شمار مردم، نشان می‌دهد که عشق به شهدا، هرگز نمیرد و یادشان، تا ابد در تارک تاریخ این سرزمین خواهد درخشید.

پس آرام باش؛ که فرزند تو، نه تنها گمنام نمانده، که نام‌دارِ دل‌ها شده است. او امروز، در هر مسجد و مدرسه و دانشگاهی در سراسر مازندران، حاضر است و با زبان بی‌زبانی، برای تو و همهٔ مادران چشم‌انتظار، طلب آمرزش و رحمت می‌کند. او با شهادتش، جاودانه شد و تو با صبر و انتظارت، اسطوره‌ای شدی که حماسه‌ات، تا همیشه، الهام‌بخش نسل‌ها خواهد بود.

یا فاطمه الزهرا (س) شفاعت…