به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»، در سکوت سپیده دمی که آفتاب هنوز از پشت میله های غربت سر برنیاورده، خانواده های زندانیان نفس می کشند. نفس هایی که بوی انتظار، بوی خاکستر فراموشی می دهد. پنجم خرداد، نه روز عددها، نه یادبودی تشریفاتی است؛ فریادی بیصدا از جنس هزاران نگاه بی پاسخ است، هزاران دست لرزانی که در سایه ی دیوارهای بلند سکوت، تنها مانده اند.
خانواده ی زندانیان، پرندگانی هستند که بال هایشان را قانون ننوشته بریده، اما پرواز را از یاد نبرده اند. هر صبح، همچون درختی که ریشه هایش را طوفان کنده اما هنوز ایستاده است، زندگی را از نو آغاز می کنند. درد آنها تنها زخم دوری نیست؛ زخم نگاه های سنگین اجتماع است، زخم پرسش های بی جواب کودکان است، زخم تحقیرهایی است که مانند خار بر جان شان می نشیند. آنها هر روز با سایه ی سنگین انگ «خانواده ی مجرم» دست و پنجه نرم می کنند؛ کودکانی که در مدرسه از ترس قضاوت، نام پدر را پنهان می کنند، مادرانی که شب ها با گریه، وصله ی لباس های کهنه را می دوزند تا مبادا فقر، آخرین تکه ی عزت شان را هم بدرد. پدر سالخورده ای که زیر بار هزینه های دادگاه، چرخ ویلچرش را خودش با سیم می بندد و دختر جوانی که از ترس نگاه های آلوده به سوءظن، عشق را در پستوی خاطراتش دفن کرده است.
این روز، یادآوری است که پشت هر میله، تنها یک زندانی نیست؛ دختری است که پدرش را تنها در قاب عکس می شناسد، مادری است که پیراهن پسرش را هر شب می بوید، همسری است که آینه را مخاطب حرف های نگفته اش کرده است. پشت هر زندان، قصه هایی است از مادربزرگی که نان شب را به دندان بی دندانی جویده تا نوه هایش سیر بخوابند از خواهری که به جای برادر غایب، بار زندگی را بر دوش شانه های لرزانش می کشد.
پنجم خرداد، روز درک این اشک های نامرئی است، روز شنیدن آه های بیصدا، روز فهمیدن این حقیقت تلخ که زندان، تنها دیوارها و میله ها نیست؛ زندان گاهی نگاه های سرد همسایه هاست، گاهی سکوت دوستانی است که ناگهان راه خود را کج کرده اند. زندان، صدای اذان مغربی است که از پشت دیوارها به گوش می رسد اما کسی نیست تا دست مادر را بگیرد و به مسجد برساند.
حمایت از خانواده های زندانیان، تنها دادن نان نیست؛ دادن آبرو است، دادن گرمای نگاه است، دادن جرات زندگی کردن در جهانی است که گویی گناه عزیزشان را بر دوششان می گذارد. این حمایت، نقشی زدن بر دیوار فراموشی است تا بدانیم انسانیت، حتی در تاریک ترین لحظه ها، نباید تنها بماند. حمایت، شاید یک لبخند بی منت باشد به کودکی که از بازی های مدرسه طرد شده، شاید خرید یک جعبه دارو برای پیرمردی باشد که چشم به راه فرزندش، بیماری را پشت سر می گذارد، شاید نوشتن نامه ای باشد به زنی که سال ها کلماتش در ته چاه تنهایی اش طنین انداز شده است. حمایت، شانه هایی است که زیر بار مادر بی پناهی می رود تا او بتواند یک لحظه بی خیال دنیا شود و گریه کند. حمایت، کتاب درسی است که به جای کیف مدرسه ی دختری می گذارند تا او مجبور نشود برای خرید دفتر، دست خواهر کوچکش را به سمت گداها دراز کند.
بیایید در این روز، دست هایمان را از حصار داوری ها فراتر ببریم. خانواده های زندانیان نه نیازمند ترحمند، نه خواستار شرمساری؛ آنها طالب انسانیتی هستند که گاه در هیاهوی قانون گم می شود. شاید حمایت ما، سبک کردن بار تنهایی آنها باشد، شاید کاشتن بذری باشد که فردا، نهال امید را در خاک خشکیده ی زندگی شان سبز کند. جامعه ی سالم، جامعه ای نیست که خطاکارانش را نادیده بگیرد، بلکه جامعه ای است که حتی در تاریکی اشتباهات، نور مهربانی را بر قلب های بی پناه بتاباند. جامعه ای که می داند شکستن یک انسان، آسان است اما ساختن دوباره ی او، نیازمند عشق هزاران دست بی ادعاست.
پنجم خرداد، روز پیوند دل های ماست با آنان که در سکوت، تاریخ رنج را روایت می کنند. روزی که باید فریاد بزنیم: «تنها نیستید!» چرا که خانواده ی زندانیان، آیینه ی تابدار جامعه اند؛ اگر در آنها ترک دیدیم، شاید باید در نگاه خودمان شکست را جستجو کنیم. شاید این روز فرصتی باشد تا به جای پاک کردن صورتِ مسئله، ریشه های فقر، ناآگاهی و بی عدالتی را نشانه بگیریم؛ ریشه هایی که گاه آتش جرم را شعله ورتر می کنند. فرصتی است تا به یاد بیاوریم که پیش از آنکه قضاوت کنیم، باید گوش دهیم. پیش از آنکه محکوم کنیم، باید درک کنیم. پیش از آنکه دیوار بکشیم، باید پل بسازیم.
و در این مسیر، حمایت تنها یک واژه نیست؛ زنجیره ای از نور است که حلقه هایش را از کوچک ترین اقدامات می سازند.
حلقه ی اول، شاید همان نگاه مهربان معلمی باشد که به کودک خانواده زندانیان فرصت می دهد تا استعدادهایش را باور کند.
حلقه ی دوم، دستگیری مردی است که سبزی باغچه اش را با همسایه ی پیر تقسیم می کند، بی آنکه از گذشته اش بپرسد.
حلقه ی سوم، تلاش وکیلی است که پرونده های بی سرانجام را رایگان دنبال می کند تا شاید عدالت، دیر اما بالاخره به خانه ی محقان برسد و حلقه ی آخر، صدای هنرمندی است که با ترانه هایش فریاد می زند.
پنجم خرداد، روز بازخوانی مفهوم «همبستگی» است. روزی که باید به یاد بیاوریم هر یک از ما، ممکن است روزی در گرداب خطا یا تقدیر شوم گرفتار شویم. حمایت از خانواده های زندانیان در واقع حمایت از بخش آسیب پذیر وجود خودمان است؛ بخشی که می داند انسان بودن، گاهی یعنی اشتباه کردن اما اشتباهات هیچ گاه نباید توجیه گر نابودی خانواده ها باشند. خانواده هایی که گاه قربانی تصمیمات ناگهانی یک عضو می شوند، بی آنکه خود در آن نقشی داشته باشند.
پنجم خرداد، روز تبدیل مهتاب همدلی به خورشید عدالت است. روزی که باید به یاد بیاوریم در پشت هر زندان، دنیایی از داستان های ناگفته وجود دارد. داستان هایی که اگر گوش دهیم، شاید بتوانیم دیوارها را نه با ابزار، که با دل هایمان فروبریزیم.
به امید روزی که زندان، آخرین گزینه ی انسان ها باشد …
و به امید روزی که پنجم خرداد، نه روز حمایت که روز جشن پیوند دوباره ی خانواده ها باشد.
- نویسنده : امید رنجبر عمرانی