به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز» به نقل از «بلاغ» بعدازظهر روز پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴، به هوای دیدن دوباره استاد حب علیشاهی، راهی کوچه سردار ساری شدم؛ کوچهای که سالها صدای چرخ گلدوزیاش در آن طنین میانداخت و پرچمهای مذهبی از دل پارچههای ساده، بیرون میآمدند.
حوالی میدان ساعت ساری، از بازار سنتی که عبور میکنی، بیاختیار به کوچهای باریک بهنام «سردار» میرسی. جایی که سالها صدای چرخ گلدوزی استاد «حب علیشاهی» با آهنگی دلنشین در میان صدای فروشندهها و قدم عابران طنین میانداخت.
با خاطرهای در ذهن و دلی امیدوار، راهی کوچه سردار شدم. میخواستم حال استاد را بپرسم، شاید مثل آن نوزدهمین روز شهریور ۱۴۰۱ باز هم با لبخند گرمش از من استقبال کند و بوی نخ و پارچه، دوباره درون مغازهاش مشامم را پر کند اما به محض پرسوجو، کسبه محل با نگاهی حسرتبار گفتند «مغازه را چند ماهی میشود جمع کرده… دیگر توان نشستن پای چرخ را ندارد.»
این بار، بهجای شنیدن صدای ذکر سوزنهای چرخ گلدوزیاش، سکوت جای آن صدا را گرفته بود و این آغاز پایانی بود برای یکی از اصیلترین مشاغل مذهبی در شمال کشور.
روایتی از شهریور ۱۴۰۱
وقتی نخ حرف میزند
پایان یک خط عاشقی
پرچمهایی که هنوز روایت میکنند
نخ از چرخ جدا شد اما از دلها نه
یادم هست سال ۱۴۰۱ برای مصاحبه رفته بودم پیشش. گفت بیش از هفت دهه است که به عشق اهل بیت (ع) پرچم میدوزد. از ۸ سالگی، از مشهد شروع کرد، کنار استاد علیاصغر گلدوزیان. بعدها به ساری برگشت، در همان مغازه باریک در کوچه سردار ماند و چندین دهه بدون وقفه پای چرخ نشست.
او میگفت: «هر پرچم، سینهزن دارد، صاحب دارد، احترام دارد. باید با وضو نشست پشت چرخ.»
پرچمهایی که با دستانش دوخته شده، امروز بر در و دیوار مساجد، حسینیهها، امامزادگان و حتی گنبد حرم امام حسین (ع) نقش بستهاند.
اکنون، با گذشت بیش از ۷۰ سال از آغاز این مسیر، استاد «حب علیشاهی» به دلیل کهولت سن، دیگر به مغازه نمیآید و چرخ گلدوزی خاموش مانده است؛ اما نقش دستان او، تا همیشه روی پارچهها باقی خواهد ماند؛ پرچمهایی که در طوفان زمان، هنوز بر افراشتهاند.
گزارش: مجتبی قربانی
انتهای خبر/