به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»؛ به نقل از «بلاغ» برای برخی تئاتر یک هنر نمایشی است و برای بعضی دیگر راهی برای شهرت و کسب درآمد، اما برای رسول اسماعیلزاده، کارگردان و مربی تئاتر، موضوع کمی متفاوت است.
وی میگوید: تئاتر «نجات» است؛ نجات نوجوانانی که امروزه و در میان حجم زیادی از محتواهای رسانهای مخرب و شرایط اجتماعی نابسامان، گاه در مرز فروپاشی روانی، بحران هویت و تنهایی ایستادهاند.
تئاتر برای ترمیم روان است، نه اجرای سلیقهای
این مربی بازیگری توضیح داد: من هیچوقت به تئاتر بهعنوان ابزاری صرفاً نمایشی و هنری فکر نکردهام. تئاتر برای من ابزاری برای دیدن و فهمیدن است، نه صرفاً دیده شدن.
اسماعیلزاده تئاتر را نه فقط برای مخاطبان بلکه ابتدا برای هنرجویانش اجرا میکند. در این خصوص میگوید: من دنبال پرفورمنس نیستم؛ دنبال آدمها هستم. اگر یک نوجوان درونگرا یا آسیبدیده در پایان یک پروژه تئاتر احساس بهتری داشته باشد، من به هدفم رسیدهام، حتی اگر نتوانم تماشاگر و مخاطبان حرفهای تئاتر را از لحاظ فنی راضی نگه دارم.
وی نمایش «رویای آزادی» را پروژهای میداند که نه صرفاً یک نمایش تئاتر کارگاهی نوجوانانه، بلکه یک سفر درونی برای هنرجویان و دستاندرکاران این تئاتر بود و ادامه داد: بیشتر این دخترها در آغاز پروژه و شروع دوره هنرجویی تئاتر حتی نمیتوانستند بلند و رسا حرف بزنند. حتی یکی از هنرجویان لکنت هم داشت و هنرجوی دیگرم متأسفانه از حملات اضطرابی رنج میبرد. گاهی بعضی هنرجوها در میانه تمرین ناگهان ساکت میشدند یا گریه میکردند. بعضی اوقات در جلسه حتی یک خط هم تمرین نمیکردیم، فقط مینشستیم، گوش میدادیم و همسو با هنرجوها میشدیم.
این مربی بازیگری خاطرهای هم در این خصوص عنوان میکند که یکی از دخترها جلسه پنجم برای اولینبار صدایش را بلند کرد. بعد از تمرین هم آمد و گفت: «تا حالا کسی به حرفم گوش نداده بود.» برای من این لحظه یک پیروزی بزرگ بود. تجربههای نظیر این در این سالها فراوان اتفاق افتاده و باعث شده به این نتیجه برسم که در تولید یک اثر نمایشی، صرفاً ابعاد هنری ملاک نیست، بلکه جنبههای تربیتی و آموزشی و انتقال مهارتهای زندگی شخصی و اجتماعی هم باید هم برای تیم تولیدکننده و هم برای مخاطبان لحاظ شود.
اسماعیلزاده اظهار داشت: در طول این پروژه، از زمان شروع کلاسها، از تکنیکهایی مثل نوشتن خاطرات، بازسازی موقعیتهای تلخ، تکنیکهای بداههگویی و حتی جلسات مشارکتی با حضور روانشناس هم استفاده شده است. «استفاده از این تکنیکها و روشها باعث میشود که برای نوشتن و انتخاب نقشها از تجربهها و شخصیت خود هنرجویان استفاده کنیم. بنابراین آنچه روی صحنه میآید، تا حدودی خود واقعی و زندگی واقعی این هنرجوهاست که به اجرای صحنهای و بازی روان آنها در صحنه تئاتر هم کمک زیادی میکند.»

به گفته اسماعیلزاده، پروژه «رویای آزادی» بیش از یک سال به طول انجامید. این مدت برای اجرای یک تئاتر شهرستانی زمان زیادی محسوب میشود، اما او آن را ضروری میداند: «به نظر من حتی شش ماه هم زمان کمی برای تبدیل یک هنرجوی نوجوان به یک بازیگر توانا روی صحنه تئاتر است، چون نوجوانان، بهویژه دخترها، در این دوره سنی بسیار حساس و آسیبپذیر از لحاظ روانی و آموزشی هستند. اما ما زمان کافی داشتیم تا این دیوار را با حفظ جزئیات آموزشی و بدون آسیب زدن به هنرجویان بشکنیم. هرچند در سالی که گذشت، یکی از هنرجویان را به خاطر خودکشی از دست دادیم و این برای همه ما بسیار عذابآور و طاقتفرسا بوده و هنوز هم هست. من هنوز بعضی شبها در خواب ایشان را میبینم. بعد از این اتفاق بود که نگاه ما به این پروژه هم عوض شد. ما فقط نمایش اجرا نکردیم، بلکه سعی کردیم راوی معضلات و مشکلات نسلی باشیم که اگر از آنها مواظبت نکنیم، باید شاهد این باشیم که چطور این نسل آرامآرام فرو میپاشد.»
این هنرمند و بازیگر باسابقه در ادامه درباره شکلگیری تئاتر «رویای آزادی» گفت: نمایش ما با روایتهایی از پشیمانی، تنهایی، توبه و امید شکل گرفت. تماشاچی با مونولوگهایی مواجه میشود که مثل اعترافی در دل شب، مستقیم از جان بازیگران بیرون میآید. ما به هنرجوها یاد دادیم اعتراف نکنند، بلکه راوی باشند. از شرم گفتن رها شوند و روی صحنه با فریاد، راوی مشکلات نسل خود باشند. خوشحالم که این فریادها توسط مردم و مخاطبان شنیده شده است.
فرهنگ و هنر نیازمند وقف فرهنگی است
اسماعیلزاده درباره مشکلات زیرساختی کار هنری و فرهنگی در رامسر گفت: رامسر شهر زیبایی است اما هنر جایگاه مناسبی در این شهرستان ندارد. ما هیچ فضای مشخصی برای تمرین نداریم. با خواهش و التماس، یک اتاق یا سالن برای تمرینهای هنری قرض میگیریم. اگر قرار باشد نوجوانی برای یک سال در یک فضای بیثبات و بدون امکانات تمرین کند، چطور میتوانیم از او انتظار داشته باشیم ریشه بگیرد.
وی پیشنهاد کرد که بخشی از سرمایهگذاریهای فرهنگی یا خیریهای به تئاتر و هنر تربیتی اختصاص پیدا کند «وقف فرهنگی فقط ساخت مسجد و کتابخانه نیست. ما به مکانهایی نیاز داریم که نوجوان در آن احساس امنیت کند و بتواند با دغدغهای کمتر به کار هنری بپردازد. گاهی یک سکوی کوچک در یک پارک هم میتواند آینده یک نسل هنری را نجات دهد.»
اسماعیلزاده تأکید میکند: هنرجویانی که با من کار میکنند، قرار نیست فقط بازیگر شوند. حتی اگر هیچکدام از آنها در آینده وارد حرفه هنر نشوند هم برای من موضوعیت ندارد، چون تئاتر به آنها یاد داده چطور با احساساتشان روبهرو شوند و از بحرانهای زندگی روزمره نجات پیدا کنند؛ و این همان کاری است که سیستم آموزشی ما با بیتوجهی به هنر از آن غافل شده است.
وی در ادامه میگوید: یکی از دخترها بعد از نمایش گفت: «من احساس میکنم تازه زنده شدهام.» این حرفها را نمیشود با پول خرید و این تجربهها برای من مثل گنجینههایی هستند که وظیفه دارم در مسیر هنری خودم ثبت و ماندگار کنم. اما بدون حمایت، کار هنری و تربیتی خیلی سخت پا میگیرد.
چرا تئاتر خیابانی جدی گرفته نمیشود؟
اسماعیلزاده معتقد است اجرای تئاتر خیابانی یکی از مؤثرترین ابزارهای فرهنگسازی در شهرهای کوچک مثل رامسر است: «در خیابان، مردم بیواسطه با نمایش مواجه میشوند. دیگر سالن و بلیت و دعوتنامه هم در کار نیست. این همان جایی است که تئاتر به دل مردم میرود و به جانشان مینشیند. اما برای اجرای خیابانی به یک جایگاه و سکوی تئاتر، هرچند خیلی ساده، نیاز داریم. یک سکو و چند بلندگو و میکروفون خواستیم اما هنوز پاسخی دریافت نکردیم.»
وی افزود: معمولاً برای اجرای تئاتر و نمایشهای خیابانی با مشکلات عدیدهای دستوپنجه نرم میکنیم. مثلاً همین اجرای نمایش «رویای آزادی» که اگر همراهیها و حمایتهای بیدریغ رئیس محترم اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس محترم اداره آموزشوپرورش شهرستان و حمایتهای مالی و معنوی دوست خوبم مرتضی باباخانی، مسئول کانون فرهنگیـهنری شمیم معرفت، نبود، شاید هیچوقت نمیتوانستیم نمایش را روی صحنه ببریم. اما انتظار داریم باقی نهادها و ادارات و مسئولان ذیربط هم بیش از پیش از عرصه هنر و هنرهای نمایشی حمایت کنند.
این مربی بازیگری در پایان گفت: «بیش از هرچیز در ذهن من مانده این است که برای من هر نوجوانی که با ناامیدی وارد کلاس میشود، یک پروژه نجات است. اگر حتی یکیشان با امید بیرون برود، من بردهام. این یعنی جهاد فرهنگی و برای من یعنی عبادت واقعی.»
به گزارش «بلاغ»، رسول اسماعیلزاده و امثال او نمیخواهند فقط یک کارگردان و مربی تئاتر باشند. به نظر میرسد نقش مربیان هنری میتواند به یک رواندرمانگر بدون مدرک، یک معلم خارج از کلاس درس و یک امیدبخش برای نسلها ارتقاء پیدا کند؛ نقشی که کمتر کسی آن را جدی میگیرد و به آن میپردازد.
در جهان پرهیاهوی امروز، او در سکوت با هنرجویانش، علاوه بر آموزش و تمرین هنری، تلاش میکند که رسم و مهارت زندگی را هم به هنرجویانش بیاموزد. شاید وقت آن شده باشد که نگاه ما و مسئولان به هنر کمی تغییر کند؛ اگر مسئولان و اساتید هنر خودشان را آماده و تربیت کنند و به ابعاد فرهنگی، هنری و تربیتی به طور همزمان بپردازند، آن وقت هنر نه فقط بهعنوان ابزاری برای نمایش، بلکه راهی برای بازسازی و شاید ترسیم آیندهای روشنتر تبدیل خواهد شد.
گفتگو: محمدعلی جوربنیان