به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»؛ به نقل از «بلاغ»،؛ محمد آقا، مردی از دیار غیرت و ایثار، که در کوچههای زندگیاش ساخت و ساز بود و ثروتش به سان کوهی از زر و سیم، چشمها را خیره میکرد؛ اما این دنیا و این سرمایههای کلان نتوانستند بند آرزوهای بلندش را بکشند.
روزی دل به جبههها سپرد، نه آن جبهههای خاکی و خونین دهه شصت که نوجوانی پانزده ساله بود و بیپروا دل به طوفان جنگ زد، بلکه این بار در دیار حلب، در سرزمین شام، جایی که شعلههای نبرد با دژخیمان تکفیری داعش، جانها را به آتش میکشید، باز هم به میدان آمد.
محمد آقا، آن شیرمرد رزمنده لشکر ۲۵ کربلا، که در عملیات والفجر ۱۰، گلولهها چون باران بر سرش باریدند و یکی پس از دیگری، سرنوشتش را رقم زدند، اما تقدیر ایستاده بود؛ به زندگی لبخند زد و بازگشت.
او، جانبازی ۵۰ درصد، اما دلش زندهتر از همیشه، نه تنها بر مال و ثروتش پشت پا زد، که برای آخرین بار نیز از خانواده و دنیا دل برید و در شب شهادت امام رضا علیهالسلام، بیست و یکم آذرماه سال ۱۳۹۴، به یاران شهیدش پیوست؛ همان رفقایی که در قلب تاریخ جاودانه شدند.
شهید محمّد شالیکار، در سال ۱۳۴۹ هجری خورشیدی در خانوادهای متدیّن، از اهالی شهرستان فریدونکنار، چشم به جهان گشود. مقطع ابتدایی را در مدرسه «شهیدان شالیکار»، و مقطع راهنمایی را در مدرسه«کارگران» زادگاهش پشت سر گذاشت.
در کوران پیروزی انقلاب اسلامی ۹ سال بیشتر نداشت. با این حال، همراه مادرش در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت میکرد.چند سال بعد از آغاز جنگ عراق علیه ایران، دست از ادامه تحصیل برداشت و با پیگیری و تلاش، البته به سختی، در سال ۱۳۶۴ ، زمانی که هنوز ۱۵ سالش تمام نشده بود، وارد عرصه دفاع از کشورش در نوار مرزی جنوب و غرب شد.اولین بار در کربلای چهار از ناحیه پا مجروح شد.
بعد از بهبودی، دوباره روانه جبهههای جنگ شد و در ادامه عملیات کربلای پنج حضور پیدا کرد. در عملیات والفجر ۱۰ تیری به سر او اصابت کرد و گمان شهادت او را در اذهان بستگان و دوستان قطعی کرد. امّا گویا مصلحت خداوند چیز دیگری بود.
از آن مجروحیت سخت وخطرناک جان سالم به در برد و اندک زمانی بعد از بهبودی نسبی، با پافشاری در عملیات بیت المقدس ۷ شرکت و جا نفشانیهای زیادی برای پیشروی عملیات کرد.
پس از پایان جنگ ازدواج کرد.ثمره این وصلت سه یادگار به نامهای «حسین» ،«کوثر» و «ابوالفضل» بود.مدّتی بعد با توجه به این که درصد جانباز و ناتوانی جسمیاش به خاطر مجروح شدن در جنگ زیاد بود و تلاشها و پیگیرهای خودش، اشتغال به کار میگیرد،علاوه بر آن در حوزه فعالیتهای اقتصادی آزاد نیز دست به کار ساخت و ساز آپارتمانهای مسکونی زد و چند سالی را به کار ساخت و ساز مشغول بود.
تلاشهای مستمر و شبانهروزی او در ساخت و ساز باعث شد تا از لحاظ مالی تحوّل زیادی در زندگی او رخ بدهد امّا مادیات، محمّد شالیکار را از اهداف و دغدغههای اعتقادی و عمیقی که در وجودش ریشه دوانده بودند نه تنها دور نکرد بلکه باعث شد تا با تدبیر و کیاست و با استفاده صحیح و خداپسندانه از این نعمت الهی در راه خدمت به خلق گام بردارد و مشکلات آشنا و غریبه را به مدد حق حل کند.
جنگ افروزیهای غرب و تروریستهای مسلمان نما در سوریه و شروع اعزامها به سوریه، او را بیتاب حضور در خط مقدّم نبرد با تکفیریها کرد تا اینکه با پیگیری و سماجت توانست راهیِ سوریه شود.
سرانجام پس از رشادتها و جانفشانیهای بسیار در سوریه به فیض شهادت نائل آمد. پیکر او پس از تشییعی باشکوه در مزار شهدای امام سجاد(ع) فریدونکنار به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید شالیکار
این حقیر در سال ۱۳۶۴ به لطف خداوند به جبهه اعزام شده که اولین بار عنوان قایقران مشغول و به مدت ۲۰ ماه به عنوان بسیجی خدمت کرده ام که در تاریخ ۶۶/۱۲/۲۲ به عضویت سپاه پاسداران در آمده و نیت پاسدار شدنم برای یاری دین خدا بود و هست. حال پس از جنگ بازنشسته شدهام. بهعنوان جانباز۵۰ درصد در حال اشتغال شدهام و مدت ۱۰ سال در کار پیمانکاری مشغول بوده و خدای متعال نسبت به همه بندگانش لطف کرده، نسبت به این حقیر هم همینطور.
خدای متعال مرا آفرید و به من جان داد، پدر و مادر مهربان و زحمتکش عنایت فرموده است و همسری فداکار و زحمتکش که همراه و همگام در تمام لحظات زندگی برای من بوده که برای من همسری و برای فرزندانم مادری نموده است.
همسرم ، اگر بدی از من سر زده مرا عفو کن و اگر شهادت روزی من شده از خدا می خواهم شفاعت مرا نسبت به شما و فرزندانم قبول بفرمایید ان شالله.
حال در سال ۹۴ موقعیتی پیش آمد در مقابل یهود و تکفیری ها انجام وظیفه نموده تا جان خود را فدای آن معشوق که همان خدای تبارک و تعالی هست تقدیم نمایم. چون دیدم با هیچ چیز نمی توانم جواب لطف و کرم اورا بدهم جز جان خود را فدای عشقم کنم و از تمام دنیا، از زن و فرزند و مادر و برادر و خواهر و بستگان و دوستان و همسایگان و مال و ثروت دست کشیده و به دیار دوست بشتابم. حال به دوستان و بستگان می گوییم جای شما خالی ، در شب عملیات چه حالی دارد، وقتی نزدیک می شوی به دیار دوست و پروردگار خود چه لذتی دارد و چه عشقی و حالی هست آن شب که هر لحظه خود را آماده پرواز می بینی.
خدای من ، چطور از تو تشکر کنم که زبانم از گفتن آن عاجز است.چطور بتوانم این لطف تورا جواب دهم. خدای من ، فقط می خواهم خود را فنای تو کنم تا خدایی شوم.
خدای من، امسال سال زیارت قبور امامان معصوم بود: ۳ بار به نجف و کربلا سفر کرده ام. ۴ بار به زیارت امام رضا (ع) و یک بارزیارت حضرت معصومه (س) و یک بار زیارت عمه ما حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) فرزند آقا اباعبدالله (ع) مشرف شدهام که سبب این فریضه الهی از خدای منان سپاسگذارم.
یکی از درخواستهایم از همه عزیزان این است: از خدای عزیز و رحمان بخواهند شهادت نصیبم کند. به همه عزیزان سفارش می کنم: به نماز اول وقت توجه کنند که نماز در بردارنده همه چیز است.
وقتی در نماز بندهی عاشق در مقابل معشوق که همان پروردگار است میایستد چقدر لذت بخش و زیبا میباشد که عاشق صحبت و معشوق گوش مینماید و به درخواستهایش پاسخ میدهد.
از خواهرانم میخواهم حجاب خود را حفظ کنند، مثل مادرم حضرت زهرا (س) که حجاب برتر همان چادر است. حسین، کوثر، ابوالفضل و حاتمه ، برادران و خواهرانم و بستگانم طلب عفو و بخشش می نمایم و اگر از آنان دینی به گردن دارم مرا عفو نمایند. به امید دیدار در روز قیامت
ای دنیا، خداحافظ! مردی آمد و رفت که نه مال، نه ثروت، بلکه عشق به میهن و ایمان به خدا، روحش را جاودانه کرد.