زندگی نامه شهید « عباس اکبرى» از آمل
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»، شهید « عباس اکبرى» فرزند: علی در هفتم اردیبهشت ۱۳۴۵ هجری شمسی در روستای مطهر آمل به دنیا آمد.در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع راهنمایی به پایان رساند.
شهید « عباس اکبرى»عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در دهم اسفند ۱۳۶۲ هجری شمسی در منطقه دهلران شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای روستای مطهر آمل به خاک سپرده شد.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
وصیتنامه شهید « عباس اکبرى» از آمل
بسم الله الرحمن الرحیم
آنان که به دین اسلام گرویدند و از وطن خود هجرت کردند و در راه خدا جهاد کردهاند، اینان امیدوار، منتظر رحمت خدا میباشند که خدا بر آنها بخشاینده و مهربان است. (قرآن/ سوره بقره)
شما باکی از اینکه شکست بخورید نداشته باشید، برای اینکه لشکر اسلام هیچ وقت شکست ندارد. شهادت شکست نیست. پیروزی هم شکست نیست. شما یا پیروز شوید و یا شهید، در هر دو جهت پیروزی با شماست. (امام خمینی)
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و به نام تمامی شهیدان اسلام و با درود بر رهبر کبیر انقلاب، نائب بر حق امام زمان، لبیک گوی صدای هَل مِن ناصر حسین، ابراهیم قرن، موسی زمان، امام روح الله الموسوی الخمینی و با سلام گرم به رزمندگان عزیز که در راه خدا جهاد کرده اند و از جان و مال و زندگی گرم شان گذشتند و در سرزمین های گرم و خشک جنوب و کوه های سرد و بلند غرب حماسه آفریدند و سرانجام به لقاءالله پیوستند. روحشان شاد و یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.
اول رو به پروردگار کردم و می گویم که پروردگارا! من با چشمانی باز و با آگاهی بر اینکه چه راهی را می روم و با ایمان به تو و طرفداری از حق و مبارزه با کفر به این راه آمدم، نه به خاطر خودنمایی بلکه به خاطر مبارزه با نفس و کامل کردن ایمان خود این راه را انتخاب کردم. پس پروردگارا تو خود مرا بیامرز و از سر گناهانم درگذر. مرا جزء اولیاء خودت قرار بده. تا به حال مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است، این احساس را در خود می بینم تازه دارم از مادر متولد می شوم و زندگی جاوید خود را آغاز می کنم.
شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می رساند و چقدر شهادت در راه خدا زیباست و من به طور یقین درک کردم شهادت تصادفی نیست بلکه لیاقت و سعادتی است بزرگ که نصیب همه ماها نمی گردد بلکه نصیب آنهایی می گردد که از تمام خوشی های زندگی خود گذشتند و عاشقانه در راه خدا میجنگند.
خدایا می دانم لیاقت شهادت در راهت را ندارم ولی ای خدای بزرگ و قادر! از تو عاجزانه می خواهم که هرچه زودتر اگر نصیب این سعادت بزرگ هستم، نصیبم بگردان. برادران و خواهرانم امیدوارم که این بنده حقیر را از دعای خودتان فراموش نکنید. اگر در طی چند سال عمر که در پیش شما بودم، می دانم جز بدی و اذیت به شما کاری نکردم ولی از همگی شما عاجزانه حلالیت می طلبم و امیدوارم که این بنده حقیر و مسکین خدا را به بزرگی خودتان ببخشید و از تمامی افراد از طرف این بنده گنه کار از خدا حلالیت بطلبید.
آنجایی که اسلام عزیز که در این برهه از زمان احتیاج بود برویم و هر جایی که احتیاج به فداکاری بود، فداکاری کنیم. ما مانند مردم کوفه نیستیم که امام حسین (ع) را تنها بگذاریم. مردم ما از اول هم به ندای هَل مِن ناصر امام عزیزمان پیر جماران لبیک گفتند و تا آخرین قطره خونشان نیز همچنان استوار خواهند ماند.
این باید برای ما مسلمانهایی که دم از دین و اسلام می زنیم، ننگ باشد که در این لحظه حساس و سرنوشت ساز خانه هایمان در زیر چادر زن هایی بخوابیم و همیشه به فکر مادیات و شکم پرستی و مال اندوزی باشیم و یا اصلاً حساس به مسائل کشور نباشیم. در حالیکه در یک خانواده تمام افراد خانواده اش برای اسلام و وطن اسلامی شان به شهادت می رسند مگر آنها مثل ما نیستند؟ مگر آنها گناهی مرتکب نشده اند؟ آنها جرمشان این بود که به خاطر اسلام فدا شدند و حاضر نشدند که سرزمین اسلامی شان پر از شرک و فساد و بیگانه گردد و به همین خاطر قربانی جنایت های صدام یزید کافر شدند در حالی که من اصلاً به این موضوع اهمیتی ندهم. در اینجا من یک جمله به مزدوران و منافقین داخلی دارم که ای منافقان بدتر از کفار! اگر شما تمام خانه های ایران را بمب گذاری کنید و اگر شما همه ملت را بکشید، حتی اگر یک نفر از ماها نماند، بدانید که همان یک نفر قیام خواهد کرد و زیر بار ظلم و ستم منافقان نیرنگ باز نخواهد رفت. پیامی به تک تک پدر و مادرانی دارم که مانع از آمدن فرزندشان به جبهه ها می شوند و می خواهم بگویم که ای پدر و مادر، این فرزندان امانتی هستند از طرف خدا در نزد شما و باید هر وقت خطری اسلام را تهدید کرد، تمامی فرزندان تان را برای دین خدا و پایداری اسلام عزیز فدا کنید. موقعی که جنگ باشد، جان و مال و فرزند به چه درد می خورد و این موقع، همان موقع است و این رهبر همان لبیک گوی امام حسین است پس کمی بی اندیشید و تحت تأثیر هوی و هوستان قرار نگیرید. اگر شما امروز مانع از این کارها بشوید، فردا در پیش حضرت زهرا (س) نمی توانید جوابگو باشید.
جمله ی دیگری که برای جوانان عزیز دارم این است که ای برادران عزیز! مبادا خدای ناکرده تحت تأثیر مادیات زندگی قرار بگیرید و معنویات را فراموش کنید. به خدا قسم اگر قدر این انقلاب و این زمانه را ندانیم، هلاک خواهیم شد. اگر امروز تکلیفی را که شهدا به گردن ما انداختند، انجام ندهیم، فردای قیامت نمی توانیم جواب گوی شهدا باشیم و هرگز نه می توانیم ادامه دهندگان راه شهدا باشیم. پس برادرانم شهدایی که به خاطر اسلام و حفظ ناموس من و شما حاضر شدند تا درغربت جان خودشان را بدون اینکه کسی بر بالین سرشان باشد، فدا کنند. هر چند که امام زمان (ع) و امام حسین (ع) و دیگر معصومین بر بالین سرشان بودند و این سعادتی است بزرگ که نصیب همگان نخواهد شد و شماها هم سعی کنید حسین وار زندگی کنید و وارث خون های شهیدان اسلام باشید و در روز قیامت سرافراز و سربلند باشید. إنشاءالله
و سخنی دیگر دیگر که برای دیگر افراد محل دارم این است که ای پدرانم، مادرانم و خواهرانم که همگی شما نور چشم رهبر هستید، اولاً از تک تک شما حلالیت می طلبم و امیدوارم که همیشه ادامه دهندگان راه شهدا و سربازان امام زمان باشید. خدای ناکرده مبادا شیطان شما را وسوسه کند و به خاطر کمبودهای مادی و داد و فریاد کنید و هی پشت سر هم اعتراض کنید. إنشاءالله که به خواست خدا اینطور نیست. عزیزان من کمبود در مملکت است ولی باید به کمک همدیگر این کمبودها و ضعفها را برطرف کنیم تا بتوانیم انقلاب مان را به تمام جهان صادر کنیم. پس سعی کنید به خاطر اسلام این سختیها را تحمل کنیم. إنشاءالله
و تو ای مادر مهربانم! میدانم که برای آمدن من ثانیه شماری می کردی و ای مادرم در زمانی که خدا مرا به مهمانی دعوت کرده بود و من عاشقانه به ملاقات خدا شتافتم و امیدوارم که مرا حلال کنی و در نبود من گریه و ناراحتی نکنی و در بالای خانه مان پرچم های لااله الّاالله سوار کن و با استقامت و صبر و پایداری از انقلاب حمایت کن.
و تو ای خواهر مسلمان! تو نیز زینب زمانه باش و در راه خدا مبارزه کن و با مشت محکم بر دهان یزید و یزیدیان بزن.
خدا کسانی را که در راهش جهاد میکند، اجری عظیم عطا خواهد کرد.
و شما ای برادران حزب اللهی! بعد از شهادتم راهم را ادامه دهید تا روحم را شاد گردانید و برایم گریه نکنید که دشمن آماده این است که ضعفی از شما بگیرد و آن را بزرگ کند و دشمن از گریه شما خوشحال شود، گریه نکنید تا دل آنها را به درد آورید. همانطور که آنها با شهید کردن بزرگان مملکت دل شما را به درد آوردند و در راه خدا جهاد کنید و از مال و جان خود بگذرید که این دنیا زودگذر است و آنچه باقی است، دنیای آخرت است. برادرانم! من دوست ندارم که در مراسم عزاداری و تشییع جنازهی من افرادی بیطرف و سرمایه دار و مخالف خط امام شرکت کنند و همینطور وصیت میکنم که بر جنازه ام کسانی نماز بگذارند که پیرو خط امام و در غیر این صورت چه بهتر که جنازه ام بی نماز به خاک سپرده شود. همچنین به همسرم توصیه میکنم بدون هیچ ناراحتی و گریه توکل بر خدا کنی و همواره در زندگیات صبر را پیشه کنی و ادامه دهنده خون من و تمامی شهدای اسلام باشی إنشاءالله.
و در آخر وصیت میکنم همانطوری که با لباس سپاه عروسی نموده ام، می خواهم با همین لباس اگر امکان داشت، مرا دفن کنید و اگر لیاقت آن را داشته ام مرا در مزار بغل آن دو شهید گرامی و بزرگوار به خاک بسپارید.
بارالهی من نمیخواهم که در بستر بمیرم یاریم کن تا به راهت در دل سنگر بمیرم
امیدوارم مرا ببخشید که سر شما را به درد آوردم و وقت گرامی تان را گرفتم.
سلام مرا به امام عزیز و مهربانم برسانید و بگویید که سرانجام خداوند این لیاقت را به این بنده گنهکار و حقیرش عطا فرموده است که در هنگام جهاد در راه خدا خون بی ارزشم ریخته گردد.