سلامت معنوی کارگزاران در پرتو بینش توحیدی
سلامت معنوی کارگزاران در پرتو بینش توحیدی
در عهدنامه تاریخی مالک اشتر، امام علی(ع) با هفت فرمان توحیدی، نسخه‌ای جامع برای «سلامت معنوی کارگزاران» می‌پیچند و نشان می‌دهند چگونه «بینش توحیدی» تنها داروی درمان بیماری‌های اخلاقی ناشی از قدرت است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»؛ به نقل از «بلاغ»، حضرت امیر علیه‌السلام نامۀ مشهوری به نام عهد نامه مالک اشتر شهرت دارد که طولانی­‌ترین و پرنکته‌­ترین فرمان حکومتی و آیین کشورداری و بیانیۀ جامع حقوق بشر است. این نامه چند پخش دارد که بخش سوم آن هفت فرمان صادر می­‌کند که به تأثیر بینش توحیدی و منش اخلاقی بر سلامت معنوی زمامداران و کارگزاران توجه می­‌دهد. حضرت در این بخش، بیماری‌های روحی و اخلاقی را هدف می­‌گیرد که عموما قدرت در کارگزاران ایجاد می­‌کند و برای هرکدام، یک نسخه توحیدی ارائه می­دهد. درمان این بیماری­ها نه با قوانین خشک اداری که با تغییر بینش و منش حاکم ممکن است.

اولین فرمان اخلاقی – توحیدی به کارگزاران، پرهیز از نبرد با خداست. چه با مخالفت با فرامین سیاسی و اجتماعی کتاب و سنت و چه با آزار و اذیت بندگان خدای سبحان و تضییع حقوق آنان. زیرا زمامداران نه تاب انتقام الهی را دارند و نه از بخشش و مهر خداوندی بی نیاز هستند. این گونه است که مسئولیت از سطحی اجتماعی به سطحی متافیزیکی ارتقا می‌­یابد. چه این که زمامداران همیشه خود را در محضر خدا می‌­بینند. پس باید بر پایۀ عدل و دین حکمرانی بکنند. می­توان این فرمان را پایه و اساس فلسفی تمام فرامین بعدی دانست. (وَلا تَنْصِبَنَّ نَفْسَکَ، لِحَرْبِ اللهِ فَإِنَّهُ لا یَدَ لَکَ بِنِقْمَتِهِ، وَلا غِنَى بِکَ عَنْ عَفْوِهِ وَرَحْمَتِهِ)

دومین فرمان اخلاقی – توحیدی به کارگزاران، عدم پشیمانی از عفو و بخشش مجرمان قابل گذشت است. زیرا بخشش آنان نشان از رأفت حاکمیت بوده، همراهی و همبستگی مردم با حکومت را به دنبال می­آورد. بر این پایه باید بین عفو و ضعف تمایز قائل شد. عفو یک استراتژی حکیمانه برای جلب قلوب مردم و تقویت پیوند اجتماعی است. ندامت از عفو، نشانۀ فقدان درک سیاسی و رأفت انسانی است. در حقیقت این فرمان بر سیاست مبتنی بر جذب و نه ارعاب تأکید دارد.  (وَلا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ)

سومین فرمان اخلاقی – توحیدی به کارگزاران، نبالیدن شادمانه از مجازات مجرمان غیر قابل گذشت است. زیرا این بالیدن نمودی از افسارگسیختگی قوۀ غضب، و نشان از نبوى مهر قلبی زمامدار نسبت به همۀ مردم حتی خلافکاران است که این، موجب گریز مردم از زمامدار و گسست آنان از حکومت است. در حالی که پایداری حکومت به حمایت مردمی بستگی دارد. این فرمان، یکی از ظریف­ترین نکات اخلاقی را بیان می­کند. چه این که مجازات باید تنها با انگیزۀ اصلاح مجرم و برقراری عدالت انجام شود، نه برای ارضای حس انتقام جویی یا غرور شخصی زمامدار. شادمانی از مجازات، نشانۀ بیماری روحی و فقدان ترحم اوست. (وَلا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَهٍ)

چهارمین فرمان اخلاقی – توحیدی به کارگزاران، دوری از شتاب­زدگی خشمگینانه در تصمیمات و اقدامات است، مادامی که راه برون رفت و مسیر جایگزینی پیش روی او وجود دارد و می­تواند با آرامش و رایزنی به آن دست یابد. زیرا رفتارها و گفته­های عجولانه چه بسیار که بر پایۀ درستی استوار نیست و پشیمانی به بار می­آورد. این فرمان خشم را به عنوان یک عامل مخرب در تصمیم­گیری می­شناسد و تأکید بر یافتن راه جایگزین  نشان می­دهد که حکمرانی یک فرآیند عقلانی و جمعی است، نه یک عمل احساسی و انفرادی. در حقیقت این فرمان، ارزش مدیریت بحران با آرامش و تدبیر را به زمام‌دار می‌­آموزد و او را از پیامدهای تصمیمات عجولانه برحذر می­‌دارد. (وَلا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَهٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَهً)

پنجمین فرمان اخلاقی – توحیدی به کارگزاران، پرهیز از خودکامگی مستبدانه و آمرانه در صدور فرامین است، به نحوی که خواستار پیروی بی چون و چرای مردم گردد. زیرا این تبختر زمامدار را به سه گونه آسیب فردی، دینی و اجتماعی مبتلا می­کند. اول آن که دل را فاسد می­کند و عقل را به تباهی می­کشد و مهرورزی با مردم و خردورزی در تصمیم­ها را از بین می­برد. دوم آن که روح دینداری را ناتوان ساخته، رعایت احکام دینی را در فرایند حکمرانی ضعیف می­کند. سوم آن که فرصت­های خدمت را می­سوزاند و تغییرهای ناخواسته را نزدیک می­کند و رابطۀ حکومت با مردم را دگرگون می­سازد که بسیاری از شورش­های اجتماعی و مردمی در طول تاریخ از همین جا سرچشمه گرفته است. (وَ تَقُولَنَّ: إِنِّی مُوَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِکَ إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ، وَمَنْهَکَهٌ لِلدِّینِ، وَتَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیَرِ)

ششمین فرمان اخلاقی – توحیدی به کارگزاران به درمان خودکامگی مغرورانه اختصاص دارد. هر وقت خود بزرگ بینی یا خود پسندی خیالبافانه به زمامداری روی آورد، تمام دلش را به عظمت و بزرگی پادشاهی و فرمانروایی حق سبحانه که برتر از اوست، متوجه سازد و فکرش را به اموری که خدای سبحان قادر بر انجام آنها است، اما او ناتوان از انجام آنهاست، متمرکز سازد. این توجه و تمرکز آن سرکشی مغرورانه را فرومی­نشاند و تندی و سرافرازی را باز می­دارد و عقل بر باد رفته را به سوی وی برمی­گرداند. در نتیجه نه آمرانه فرمان می­دهد، نه شتاب زده تصمیم می­گیرد و نه با مردم سختگیرانه تندی می­کند. این روش، یک تکنیک خودشناسی و خداشناسی برای زمامداران است تا در اوج قدرت، فروتنی خود را حفظ کنند.چنان که این شیوۀ درمان الگوی توحیدی برای درمان بیماری­های معنوی است که باید در دانش سلامت معنوی التفات ویژه گردد. (وَإِذَا أَحْدَثَ لَکَ مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِکَ أُبَّهَهً أَوْ مَخِیلَهً، فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْکِ اللهِ فَوْقَکَ، وَقُدْرَتِهِ مِنْکَ عَلَى مَا لا تَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ نَفْسِکَ، فَإِنَّ ذَلِکَ یُطَامِنُ إِلَیْکَ مِنْ طِمَاحِکَ، وَیَکُفُّ عَنْکَ مِنْ غَرْبِکَ، وَیَفِیءُ إِلَیْکَ بِمَا عَزَبَ عَنْکَ مِنْ عَقْلِکَ)

هفتمین فرمان اخلاقی – توحیدی به کارگزاران نیز نگاهی درمانگرانه به خودکامگی مغرورانه دارد. چه این که تخیل سلطه بر مردم مستلزم تلقین خداگونگی است. زمامدار خودکامه هرگز نباید خود را در بزرگی همتای خدای سبحان، و در شکوه خداوندی شبیه او بپندازد. زیرا او هر گردنکشی را خوار و هر خودپسندی را پست ساخته، قامت هر متکبری را خم می­کند. این فرمان، عمیق­ترین سطح هشدار را بیان می­کند. خداگونه­پنداری به عنوان نهایت بیماری روحی یک زمامدار خودکامه است که درمانش با ترس از خدای سبحان و تهدید به کیفر الهی صورت می­گیرد. در واقع این شیوۀ درمان نیز الگوی توحیدی برای درمان بیماری­های معنوی است. (إِیَّاکَ وَمُسَامَاهَ اللهِ فِی عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ، وَیُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ)

یادداشت: حجت‌الاسلام دکتر علی آملی مدیر گروه عرفان و معنویت پژوهشگاه