زندگی نامه شهید « جواد ضعیفی تهرانی» از آمل
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»، شهید «جواد ضعیفی تهرانی» در پانزدهم شهریور ۱۳۴۹ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد پدرش «محمدعلی»، و مادرش «خدیجه کبری»، نام داشت.شهید «جواد ضعیفی تهرانی» در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، دانش آموز مقطع تحصیلی متوسطه بود. ایشان بسیار مهربان و خوش رفتار بودند و به پدر و مادر و خانواده خود بسیار علاقمند بودند.
شهید «جواد ضعیفی تهرانی» در عضویت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در هفتم آذر ۱۳۶۵ هجری شمسی در منطقه عملیاتی اسلام آباد غرب شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در امام زاده ابراهیم (ع) گلزار شهدای آمل به خاک سپرده شد.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
وصیتنامه«شهید جواد ضعیفی تهرانی» از آمل
وَلا تَحسَبَنَّ الذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ الله أمواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون.
گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه آنان زندگانی هستند که نزد خدا روزی می خورند.
با سلام و درود به امام زمان (عج) و نائب برحق اش ناجی قرآن و دین و رونق ایران زمین و یاور مستضعفان و یگانه گوهر ارزنده اسلام و خورشید تابان امام خمینی و با سلام به آنانی که از همه هستی وجودشان گذشتند و در سنگرهای خونین کربلای حسین جام شهادت را نوشیدند و سلام به سربازان امام زمان و سنگر نشینانی که جان خویش را در راه اسلام و مکتب فدا می سازند و با دشمنان و صدامیان در ستیزند و با سلام به آنانی که جسم پاکشان در کربلای حسین به سمت کافران پرپر شده و مفقودالاثر شدند.
سلام گرم خودم را به پدر پزرگوارم عرض می نمایم و می دانم که به خاطر من و خانواده ام از همه وجودش گذشته و با عرق کارگری خویش همچون ابراهیم، اسماعیل را به میدان شهادت و قربانگاه کربلا پرورش داد. می دانم که با این سلام خود قلب نازنین شما را شکستم و چشمان شما را پر از اشک می نمایم و این اشک های شما همچون دریای بی کرانیست که انتها ندارد اگرچه برایم زحمت بسیار کشیدی و عرق های بسیار ریخته ای تا همچون جوانی را به اسلام هدیه کردی ولی افسوس که من در مقابل این همه محبت شما پدرم شرمنده ام. امیدوارم که برای آخرین بار به عنوان پدر بزرگوار خود فرزند حقیر خود را بخشیده باشید چون راهی می روم که قاسم، حسن، اکبر، حسین رفته اند و سلام به مادرم. مادر خوب و مهربانام و چراغ زندگی ام مادرم سلام عرض می کنم سلامی که قابل شما را ندارد می دانم که قلب ات همچون آینه ای شفاف و نازک است می دانم که برایم زحمت های زیاد کشیدی سختی ها تحمل کردی شب های بسیار را به بالین نشستی و از خواب شیرین ات کاسته ای و خون دلها خورده ای تا جوانی را به این سن پرورش دادی هر چند که آرزو داشتی تا مرا چون علی اکبر لیلا لباس دامادی و در قبای شادی در کنار عروس ام ببینی اما مادر تقدیر همین بود که در راه خدا و مکتب خویش فدا کردم می دانم که عاطفه مادری ات اجازه نمی دهد که برایم اشک نریزی و گریه نکنی اما تو را به جان امام و شهدای ما گریه نکن که دشمنان مکتب ما خوشحال نگردند و امیدوارم تو همچون پدرم مرا ببخشی که نتوانستم ذره ای از محبتهای شما را جبران کنم و سلام به برادران و خواهرانم خیلی آرزو داشتم که یک بار دیگر روی زیبای شما را زیارت کنم اما اجل مهلتم نداد. می دانم که به جای رخت شادی لباس غم و سیاه بر تنتان پوشیدم من راهم را انتخاب کردم و برای رضای خدا به کربلای حسین رفته و اگر شهادت نصیب ام شد سلام مرا به همه دوستان من برسانید و به آنها بگویید که خون شهیدان را محفوظ نگه دارند و آخرین پیام من به ملت غیور و شجاع این است که امام و روحانیون را تنها نگذارند و به گفته امام ما خون شهدا را حفظ کنید و همیشه در صحنه نبرد آماده باشید:
مادر منشین به ره برگذر امشب بر سایه پر مهر تو بس ساید نروید.
پیراهن من را به ره خانه بیاویز تا مردم این شهر نگویند که مادر پسرت نیست