خواهرم؛ سیاهى چادر تو با ارزشتر از خون من است
خواهرم؛ سیاهى چادر تو با ارزشتر از خون من است
شهید «علی بختیاری» از آمل در وصیت‌نامه خود بیان کرد: خواهرم! سياهى چادر تو با ارزشتر از خون من است. خواهرم! بايد در حفظ حجاب بكوشيد، زيرا پوشش گذرگاه شهادت و عامل پرواز معنوى از كنج خانه به سوى ملكوت اعلى است.

زندگی نامه شهید « علی بختیاری» از آمل

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»؛ شهید « علی بختیاری» در ششم دی ماه ۱۳۴۰، در ماه مبارک رمضان در روستای آهنگر کلا آمل به دنیا آمد؛ نام پدر حسین و مادر نجیبه فرهنگی نام داشت.در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، و تا مقطع متوسطه درس خواند. به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت بسیار شوخ طبع  و مهربان و در بین خانواده و فامیل از محبوبیت خاصی برخوردار بود و در کار کشاورزی به پدر کمک می کرد.

شهید «علی بختیاری»در عضویت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در سی اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ هجری شمسی در منطقه عملیاتی پاسگاه زید بر اثر اصابت تیر مستقیم به پشت و سینه شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزارشهدای امام زاده سید نور الدین روستای آهنگرکلا آمل به خاک سپرده شد.

سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.

وصیتنامه «شهید علی بختیاری» از آمل

 

و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل ‏الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

مپندارید آنهائى که در راه خدا کشته مى‏ شوند مرده ‏اند بلکه زنده‏ اند و در نزد پروردگارشان روزى مى‏ خورند.

ما که نام الله بر زبان و اسلحه ایمان در دست داریم، پیروزیم. ما که عشق شهادت در سر داریم پیروزیم. با سلام به پدر و مادرم. چند کلمه سفارش را به شما مى‏ کنم و این است: پدر و مادر با وعده‏اى که با خدا بستم و با یارى که با امام جستم دست بردار نیستم. چراکه شما در خانه کعبه طواف کردید ولى من مى‏ خواهم قبر شش ‏گوشه امام حسین(ع) را در بغل بگیرم. من این‏ بار که پنجمین دوره ‏ام مى ‏باشد به سوى کربلا مى ‏روم، اگر رفتم در کربلا زیارت مى‏کنم و شما را به یاد دارم و اگر شهید شدم که آرزوى دیرینه من بوده است.

هان اى پدر و مادر! بدانید که براى باز شدن کربلا باید خون‏ هاى فراوانى در راه خدا ریخته شود تا با نثار خون، حکومت على(ع) را در عراق پیاده کنیم و به زیارت شهداى کربلا برویم و شما نیز در آنجا شرفیاب مى‏ شوید. من هیچ‏گونه آرزوئى ندارم و در حال حاضر تنها آرزویم در جبهه بودن و شهادت در راه الله است و بعد از پیروزى اسلام بر کفر به برادران توصیه مى‏ کنم که برادرم لباس بسیجى ‏ام را بر تن کند و اسلحه افتاده ‏ام را بر دست گیرد و مانند من در میدان جنگ تا آخرین قطره خون اسلام را یارى نمائید.

خواهرم! سیاهى چادر تو با ارزش‏تر از خون من است. خواهرم! باید در حفظ حجاب بکوشید، زیرا پوشش گذرگاه شهادت و عامل پرواز معنوى از کنج خانه به سوى ملکوت اعلى است.

در مکتب ما نکبت و ننگ را جائى نیست. خواهرم! باور کن سخن از چادر و روسرى و سرپوش نیست، سخن از زنجیر نیست، خواهرم باور کن سخن از عفّت است.

اما سخنى با مادرم. بر خود در دنیا افتخار کن که فرزندت را در راه خدا داده‏ اى. همچون مادر وهب شیردل و صبور باش. جامه نوبپوش و شادى کن و بر سر مزارم شیرینى تقسیم کن.

از برادران انجمن اسلامى و جوانان حزب‏ الله روستا مى‏خواهم اگر از بنده اشتباه و یا خطائى دیدید مرا عفو کنند و من کوچک‏تراز آنم که به شما نصیحتى بکنم و براى انجام وظیفه این را مى‏ گویم. خون‏ها هرچه بیشتر ریخته شود مسئولیت شما سنگین‏ تر مى‏ شود. آنهائى که رفتند کارى حسینى کردند، آنها که ماندند باید کارى زینبى کنند و مقصود این جمله این است که شما باید انقلاب را به انقلاب نهائى و به صاحب اصلى‏ اش حضرت مهدى موعود(عج) تحویل بدهید.

اما من از شما تشکر مى‏کنم زیرا من حقیر در گمراهى و جهل غوطه‏ ور بودم و شما چگونه زیستن را به ما آموختى و این خانه کوچک و حقیر یعنى سنگر را با تمامى دنیا عوض نمى‏ کنم. اما به خون شهید بهشتى‏ ات قسم م ى‏خورم که تا خون در بدن دارم دشمن را از خاک اسلام و میهن اسلامى‏ مان بیرون برانم به امید پیروزى حق علیه باطل.

والسلام.