زندگی نامه شهید «على صلواتى» از آمل
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «سفیر هراز»، شهید «على صلواتى» در نهم مرداد سال ۱۳۳۵ در آمل بدنیا آمد.ایشان پدرش علی اکبر و مادرش زهرا دهقان نام داشت. در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، علی صلواتی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع راهنمایی به پایان رساند. ایشان فردی با ایمان و خوش رفتار بودند و به خانواده و همسر و فرزندان خود بسیار علاقمند بودند و به آنها احترام می گذاشت و برای همه افراد خانواده و دوستان قابل احترام بودند.
علی صلواتی در عضویت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۶ هجری شمسی در منطقه ملخور و در عملیات والفجر ده شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم آمل به خاک سپرده شد
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
وصیتنامه شهید «على صلواتى» از آمل
و لاتحسبن الذین قتلوا فى سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
انّالله و انّاالیه راجعون
با سلام به حضرت خاتمالانبیاء محمد مصطفى(ص) و سلام و صلوات بر ائمه معصومین و حضرت بقیهالله الاعظم حجه بن الحسن العسگرى و درود فراوان بر ارواح پاک و مطهر شهداى اسلام خصوصاً شهداى جنگ تحمیلى ایران و درود بى پایان بر حضرت امام خمینى کبیر (صلوات).
اینجانب على صلواتى فرزند على اکبر، با اعتقاد و ایمان کامل به اسلام عزیز براى حفظ آئین مقدس اسلامى، جهاد را فریضه دینى دانسته و براى حفظ دین خدا به جبهه اعزام شده ام و همراه دیگر رزمندگان در جبهه هاى توحید مشغول نبرد مى باشم و اگر در این راه پرافتخار سعادت و لیاقت کشته شدن در راه لقاء دوست را پیدا کردم و افتخار شهادت نصیب بنده شد چه بسا که چنین مقامى شامل حال هیچکس نمى شود. در این رابطه چند سخنى با امت شهیدپرور و خانواده ام دارم.
عزیزانم و سرورانم! انقلاب اسلامى با خون هزاران شهید به ثمر رسید و شکوفا گشت. پس وظیفه من و شما مى باشد که از آن و آئین جاویدش محافظت کنیم. کوچکترین کوتاهى، سقوط به تمام معنا مى باشد و امر جهاد یکى از مسائل عمده مى باشد. جبهه نبایستى از نیروهاى بسیجى خالى باشد و جاى سنگرهاى شهدایى که براى حفظ قرآن جنگیدند خالى باشد. آنها ما را در قیامت مورد بازخواست قرار مى دهند. آیا ما راهشان را ادامه داده ایم و از خونشان پاسدارى کرده ایم؟ جنگ را فراموش نکنید و امام را تنها نگذارید و گوش به فرامین این اَبَرمرد تاریخ بدهید و شعار خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار را همیشه تکرار کنید و از خدا بخواهید که انقلاب اسلامى ما را به انقلاب جهانى آقا امام زمان(عج) متصل نماید. امام را تنها نگذارید، در مراسم هاى مذهبى شرکت کنید. به خانواده هاى شهدا سرکشى کنید. پیام بنده به برادران پایگاه بسیج و انجمن اسلامى امام جواد(ع) این است که در حضور و فعالیت خود در پایگاه و انجمن، سستى نشان ندهند و حضور مداوم داشته باشند و همگى شما را به تقوا و پرهیزگارى مى خوانم و اگر بدى از بنده دیدید مرا ببخشید و از دیگر بستگان و آشنایانم مى خواهم اگر حقى بر گردن بنده گنه کار دارند مرا ببخشند و اگر از من مقروض هستند طلب آن را از برادرانم بگیرند و از همه شما التماس دعا دارم و از خدا بخواهید که خون ناقابل بنده عاصى را قبول کند و مرا با شهداى کربلا محشور کند و هر وقت به کربلاى امام حسین(ع) به همین روزها مشرف شدید و انشاءالله که خواهید رسید و شکى در آن نیست عوض بنده هم حرم مطهر سرور شهیدان را زیارت کنید و بگوئید که بنده خیلى دوست داشتم حرم مطهرش را زیارت کنم ولى خداوند در این راه مقامى بس بالا براى بنده انتخاب کرد و از خداوند سبحان سپاسگزارم و بدانید که شهداء زنده اند و ناظر اعمال شما هستند و در قبال خون آنها احساس مسئولیت نمائید.
بنده دیگر عرضى ندارم و شما را به خداى بزرگ مىسپارم. امام را تنها نگذارید و جنگ را فراموش نکنید. خدا یار و نگهدارتان باد.
»در ضمن از پدر زن بزرگوارم و سیده خانم مادرزن عزیزم خداحافظى مىکنم و از اینکه زیاد خسته تان کرده ام مرا ببخشید خدانگهدار«.
چند سخنى با خانواده ام داشته ام. سخنم را با همسر مهربانم که در تمامى مشکلات زندگى یارى کننده و مشکل گشاى بنده بوده آغاز مى کنم. اگرچه نتوانستم همسر خوبى در طول چند سال باشم ولى اسلام بالاتر از این مسائل مى باشد و فرزندانم را به شما مى سپارم و این بار سنگین را که بر دوش شما حائل شده است زینب وار به طور احسن پیش ببرید و پسر بزرگم میثم و محسن را همانند پدرشان شجاع و حامى اسلام و در خط انقلاب هدایت و تربیت بنمائید تا ادامه دهنده راه پدرشان باشند و فاطمه عزیزم که نامدار حضرت فاطمه زهرا(س) است اگرچه در مراسم عقد و ازدواجش نیستم و خوب پدرى نکرده ام به جایم میثم پدر قرار مى گیرد و او را فاطمه وار تربیت بنمائید. بنده زیاد سرتان را درد آورده ام و در آخر از پدر مهربانم و ننه گرامى ام و برادران بزرگوارم و زن داداش ها و دیگر بستگان خداحافظى مىکنم و از شما حلالیت مى طلبم و دعا براى بنده را فراموش نکنید و شب همگى شما بخیر. چون الان ۱۰:۳۰ شب ۶۶/۱۲/۱۲ مى باشد که در منطقه عملیاتى مریوان در داخل کوه هاى قلاویزان وصیت نامه ام را مى نویسم و همین حالا به طرف خط مقدم حمله مىکنیم.
خداحافظ و نگهدارتان.
على صلواتى
۱۳۶۶/۱۲/۱۲